پرسش: آيا قرآن با آنچنان زبان پيچيده اي است كه انسانهاي عادي قادر به درك و فهم آن نيستد و فهم آن در انحصار علماي دين است؟ پاسخ: همرازان، هم نفسان درود و سلام تان باد عمومي بودن فهم قرآن بدين معنا نيست كه همگان بتوانند از آن به گونة مساوي بهره مند شوند، بلكه مفاهيم و معارف قرآني داراي مراتبي است كه هر مرتبة آن براي گروهي خاص است كه هر كسي به ميزان استعداد و سطح آگاهي و معلومات خويش بتواند از آن بهره جويد. بالاترين مرحلة آن "مقام مكنون" است كه تنها پيامبر(ص) و اهل بيت به آن دسترسي دارند. از طرف ديگرعمومي بودن فهم قرآن و ميسور بودن فهم آن براي همگان بدان معنا نيست كه بدون آشنايي با قواعد ادبيات عرب و علوم ديگر كه در فهم قرآن نقش دارد، بتواند به آن دست يافت، بلكه لازم است هر كسي كه خواهان آشنايي با تفسير قرآن و دستيابي به معارف قرآني است، ابتدا مقدمات تفسير را فرا گيرد تا با آن ابزار بتواند به فهم بهتر قرآن نايل آيد. بنابراين مي توان گفت : 1- قرآن كريم به گونهاي سخن گفته است كه هر كس به فراخور ميزان معلومات خود، از آن برداشت ميكند و فهمي عايدش ميشود; چرا كه كتاب هدايت، بايد زباني داشته باشد تا مخاطبينش از آن، تأثير بپذيرند. در آية شريفه زير، تا اندازهاي به اين حقيقت اشاره شده است: "يَـََّأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَآءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًي وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ ;(يونس،57) اي مردم! از سوي پروردگارتان براي شمااندرزي آمده است و درماني براي آنچه در سينههاست، ]درماني براي دلهاي شما[ و هدايت و رحمتي است براي مؤمنان." در اين آيه شريفه، چهار ويژگي مهم براي دگرگوني اخلاقي انسان، به قرآن نسبت داده شده و آيه هم با خطاب عام "يا ايها النّاس" آغاز شده است; يعني همه مردم ميتوانند در اين چهار ويژگي از قرآن بهرهمند شوند. 2. با وجود اين كه همگان مخاطب قرآناند، ولي بي ترديد، بهرهمندي از قرآن و تأثيرپذيري از آن و شفا يافتن و هدايت و رحمت، شامل همه افراد نميشود; براي مثال، همين آيه، مشركان را در بر نميگيرد.( تفسير الميزان، علامه طباطبايي;، ج 10، ص 82، دارالكتب الاسلامية. ) 3. فهم و درك قرآن كريم نيز در توان همه انسانها نيست، بلكه به مقدماتي نيازمند است; ازجمله اين مقدمات عبارتاند از: الف ـ چون قرآن كريم به زبان عربي است; از اين رو،آشنايي به زبان عربي براي فهم قرآن، نخستين شرط و پيش نياز ضروري و اجتنابناپذير است. ب ـ افزون بر آن، براي كسي كه در صدد فهم و درك قرآن كريم است، آشنايي با مباني اسلام و معارف حقّ آن و نيز باور به آنها ضروري است; براي نمونه، در قرآن كريم، واژههايي به كار رفته است كه به عالم غيب و ملكوت مربوط است، و نميتوان آنها را با مباني مادّي و توجيهات عالم ماده، تجزيه و تحليل كرد; از اين رو، هر گونه برداشت، خارج از اين جهتگيري، مطرود و مردود است; براي مثال مسئله اعجاز پيامبران، خاستگاهي در عالم غيب دارد; به همين دليل، نميتوان با معيارها و نگرشهاي علوم تجربي، آن را تحليل كرد. علّت اين كه هر جا سخن از معجزه باشد، دركنارش، به "اذن اللّه" تعبير آمده است نيز، همين است; براي مثال در آيه 110 سوره مباركه مائده ميخوانيم: "اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ بِاِذني فَتَنفُخُ فيها فَتَكونُ طَيرًا بِاِذني وتُبرِئُ الاَكمَهَ والاَبرَصَ بِاِذني;(مائده،110) كه هم پرنده شدن گِل، هم بهبود بخشيدن كور مادرزاد و پيس و سرانجام زنده كردن مرده، به وسيلة حضرت عيسيغ را با "اذني" (اجازه من) بيان كرده است.( راهنماشناسي، استاد مصباح يزدي، ص 216، مركز مديريت حوزه علميه قم. ) نيز در مبحث معجزه، اين پيش فرض پذيرفته شده است كه علتهاي طبيعي و مادي، علل انحصاري نيستند; حال، كساني كه با اين ديد به مسئله معجزه نگاه نميكنند و چنين باوري ندارند، توجيهات غلطي كردهاند. منشأ آن هم، انحصار علل در علتهاي طبيعي است; براي مثال اين كه رود نيل به اذن خدا و به دست حضرت موسيغ، خشك شد و بني اسرائيل از آن به سلامت گذشتند، ولي فرعونيان، هنگام عبور از آن غرق شدند، اين معجزهاي نبوده، بلكه حضرت موسيغ به خاطر تعليم الهي، به جذر و مد دريا علم داشته، و ميدانسته است كه، چه زماني در دريا جذر و مد واقع و كف رود، خشك ميشود; در نتيجه ميتوان از آن عبور كرد، ولي فرعونيان به دليل محروميت از اين علم، غرق شدند. و يا مثال ديگر آوردهاند كه; اين كه در قرآن درباره حضرت عيسيغ گفته شده است: "وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَيَ بِإِذْنِي;(مائده،110) و زماني كه به اجازة من مردهها را از قبر خارج ميكني"; معجزه نيست، بلكه مقصود اين است كه حضرت عيسيغ اجازه نبش قبر داشت و مجاز بودكه قبر را بشكافد و مرده را از درون آن خارج كند; حال اگر كسي بگويد: حضرت عيسيغ طبق آيه 49 سوره مباركه آلعمران، مرده را زنده ميكرده است، چون در اين آيه ميخوانيم: "وَأُحْيِ الْمَوْتَيَ بِإِذْنِ اللَّه; و مردگان را به اجازه خدا زنده ميكنم." و اين كار، ديگر معجزه است; توجيه گران معتقدند: عيسيغ فرموده است كه اين كار را ميكنم، ولي اين يك غلوّ در گفتار است. عدهاي ديگر نيز گفتهاند: منظور از احيا (زنده كردن)، همان زنده كردن دلها است. اين گونه توجيهها در بعضي تفاسير مصر به چشم ميخورد.( همان، ص 229ـ230. ) ملاحظه ميشود، عدم آشنايي به مباني اسلامي از يك سو و عدم ايمان به آنها از سوي ديگر، اصطلاحي مانند معجزه كه در فرهنگ معارف اسلامي، اصطلاحي خاص با مفهومي ويژه است; چه توجيهات غلط از قرآن را به دنبال دارد; از اين رو، فهم كسي حجت است كه دست كم از اين دو مقدمه و زمينه ضروري، بي بهره نباشد. . با وجود رعايت پيش فرضهاي ياد شده در فهم قرآن، به دليل خطاپذير بودن عقل، در فرآيند فهم مطالب فرامادي وحي; چنان چه، به دليل ياد شده، در فهم اصطلاحي خاص، اختلاف ديدگاه روي نمايد; در اين صورت، روايات امامان حجت خواهند بود، و اساساً از دلايل و فلسفة وجودي امامان: نيز، همين تفسير و تأويل وحي است، چرا كه عقل بشر، با همه موانعي كه بر سر راهش وجود دارد از جمله محوريت منافع شخصي، تأثيرپذيري از هواها و تمايلات نفساني و...، نميتواند به همه زواياي وحي، پي ببرد. روايات فراواني كه از امامان: در كشف و درك نكتههاي دقيق قرآني وجود دارد، چشمه جوشاني است كه در دريافت حقيقت وحي، مددكار عقل بشري است; حتّي كارشناسان شناخت وحي كه به بخشي از پيشنيازهاي آنان در بند پيش اشاره شده، در ميسر تحليل و تبيين وحي، از مهمترين منابع خود در درك وفهم قرآن را بايد سخن امامان: قرار دهند; همانها كه هيچ خطايي در درك و فهمشان وجود ندارد، چرا كه معصومند
از آياتي كه امر به تدبر ميكند به خوبي استفاده ميشود كه قرآن براي هر كس قابل فهم است، ولي به مقدارمعرفت و شناخت و بضاعت علمي، و اگر قابل فهم نبود، امر به تدبر لغو بود و خداوند بزرگتر از آن است كه سخن لغو گويد.